یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

روزهای لجبازی

یسنای من نمیدونم که وقتی این نوشته ها رو میخونی چندسالته؟ نمیدونم کی کلید نوشته هام رو دستت میدم... شاید وقتی که خودت هم قرار باشه مسئولیت یه فرشته رو  تا آخر عمرت قبول کنی.. یه وقتهایی یه مادر هم میتونه کم بیاره... با تمام راهکارهای تربیتی... روانشناسی...با تمام مهر مادری... عشق مادری... یه وقتهایی همه عالم و آدم دست به دست هم میدن تا بهونه ای بشه واسه دل گنجشکی یگانه دخترت که بغضش ساعتها به گریه تبدیل بشه...فقط جرقه ای برای این همه گریه کافیه.... ناز و نوازش... قهر و دعوا... جایزه و تهدید... هیچکدوم نمیتونه مانع از این بشه که دخترت... پاره تنت... دست از گریه و جیغ برداره... این مشکل وقتی بزرگتر میشه که توی جمعی غریب گریه ...
21 خرداد 1391

تو اون کوه بلندی که سرتاپا غروره!!!!

توی جاده ای که از رفت و آمد ماشینها خسته است،وقتی که خورشید خانم از این همه تابیدن بی منت یواش یواش داره جاشو به مهتاب دل انگیز میده. موقع گرگ و میش که کوهها رنگشون به سیاهی میزنه،دخترکم با دلهره کودکانه میگه:   مامان کوهها خاموش شدن!!! ...
13 خرداد 1391

بفرمایید به سبک یسنا

یسنا جونم داری یواش یواش بزرگ میشی ،خانم میشی. دایره لغاتت هم روز به بروز گسترده تر میشه.تقریبا میشه گفت که همه چیز میگی حالا شاید بقیه خیلی متوجه نشن ولی من کاملا منظورت رو میفهمم عزیزدلم. خدا کنه وقتی بزرگتر هم شدی همینطوری حرفهات رو درک کنم. چند تا کلمه است که خیلی بامزه تلفظ میکنی حیفم اومد که واست  ننویسم. میترسم بعدا یادم بره یا قبل از اینکه من بنویسمش درست تلفظش کنی.چقدر این مدلی حرف زدنت رو دوست دارم. به بنفش میگی دَمَش!!! به ولش کن میگی لِ بـِش کن !!! لیوان رو هنوز میگی : میمان!!! بفرمایید رو میگی : مِــمَــمایید!!!! (این یکی رو اینقدر بامزه میگی که بابا دلش ضعف میره واست...) هنوز حرف ح...
2 خرداد 1391
1